زمستان

Alonetree.blogsky.com


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد  کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید ، نتواند

که ره تاریک و لغزان است

وگر دست محبت سوی کسی یازی

 به اکراه آورد دست از بغل  بیرون

 که سرما سخت  سوزان است

نفس ،  کز گرمگاه  سینه می آید  برون ،  ابری شود  تاریک

 چو دیدار  ایستد  در پیش چشمانت

نفس کاین  است ،  پس دیگر چه داری  چشم

ز چشم  دوستان  دور یا نزدیک ؟

 مسیحای  جوانمرد من !  ای ترسای  پیر پیرهن  چرکین

هوا بس  ناجوانمردانه  سرد است ... آی

دمت گرم و سرت خوش باد

سلامم  را تو پاسخ گوی ، در بگشای

منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش  مغموم

منم من ،  سنگ تیپاخورده ی  رنجور

 منم ،  دشنام پس آفرینش  ،  نغمه ی ناجور

نه  از رومم ،  نه  از زنگم ،  همان بیرنگ  بیرنگم

بیا بگشای  در ،  بگشای ،  دلتنگم

حریفا !  میزبانا !   میهمان  سال و ماهت  پشت  در چون موج  می لرزد

 تگرگی  نیست ،  مرگی نیست

صدایی  گر شنیدی   ،  صحبت  سرما و دندان است

من   امشب  آمدستم  وام بگزارم

 حسابت  را کنار جام  بگذارم

چه  می گویی  که بیگه شد ،  سحر شد ، بامداد آمد ؟

فریبت  می دهد ،  بر آسمان  این  سرخی  بعد از  سحرگه نیست

حریفا !  گوش  سرما برده است این ،  یادگار  سیلی  سرد زمستان است

و قندیل  سپهر  تنگ میدان ،  مرده یا زنده

به تابوت  ستبر  ظلمت  نه توی  مرگ اندود ،  پنهان است

حریفا !  رو چراغ  باده  را بفروز ، شب  با روز یکسان است

سلامت  را نمی خواهند  پاسخ  گفت

هوا دلگیر  ،  درها  بسته ،  سرها  در گریبان ،  دستها  پنهان

نفسها  ابر ، دلها خسته  و  غمگین

درختان  اسکلتهای  بلور آجین

زمین  دلمرده ، سقف  آسمان کوتاه

غبار آلوده  مهر و ماه

زمستان است