مایه ناز
دست من بر سر زلفیْن تو بند است، امشب
جان من درخور یک بوسه اى از لعل تو نیست قــدس من! باز بگو بوسه به چند است امشب؟
لب مـــن بـــــــــر لب چون لعل تو اى مایه ناز مگسى سوخته بنشسته به قند است، امشب
بلاى هجران
هیچ دانى که ز هجران تو حالم چون شد؟ جگــرم، خون و دلم، خون و سرشکم، خون شد
لب شیــــــرین تو اى مىزده، فرهادم کرد جــــانم از هر دو جهان، رسته شد و مجنون شد
تار و پـــودم به هوا رفت و توانم بگسست تــــــا به تار ســــــر زلف تــــــــو، دلم مفتون شد
استخاره
بهــــــار آمده، دستار زهد پاره کنید! به پیش پیر مغان، رفته استشاره کنید!
سزد ز دانه انگور سُبحه اى سازید! بــــــــراى رفتن میخانه، استخاره کنید!
بشارت باد
گرفتم ساغرى، از دست مستى تعالى اللّه، چه مستى و چه دستى!
بشارت باد خاصــــان حـــــرم را! که قصد کعبه دارد، بت پرستى1
1. این دو بیت، منسوب به امام(س) است و نسخهاى دستنویس به خطّ ایشان، از این شعر موجود نیست؛ در نقلی دیگر بیت دوم چنین آمده
بُتى چون تو کجا در پرده ماند مگر از ننگِ چون من بت پرستى